103/7/21
11:54 ص
منتقدان و تحلیلگران، راه درست را نشان می دهند
تحلیلگران، منتقدان و کارشناسان، کینه و کدورتی با کسی ندارند. فقط دانش و تجربیات خود را در اختیار دیگران قرار می دهند.
به عنوان مثال یک منتقد و کارشناس ادبی و هنری دیدگاه خود را راجع به یک اثر بیان می کند. تحلیلگر و کارشناس فوتبال، تحلیل ها و پیش بینی های خود را از رقابت های دو یا چند تیم فوتبال ارائه می دهد و علی رغم آنکه نتیجه بازی به طور کامل طبق پیش بینی های وی تحقق نمی یابد اما طبیعتا برای ورزشکاران و طرفداران فوتبال جذاب و آموزنده است. کارشناس هواشناسی نیز بر اساس نقشه ها و حرکت ابرها تحلیل خود را ارائه و پیش بینی های لازم را انجام می دهد. شاید اوضاع جوی طبق پیش بینی های کارشناس هواشناسی اتفاق بیفتد، یا هم ممکن است بنابر دلایلی، پیش بینی وی درست از آب در نیاید. لذا نبایستی وی را مورد سرزنش قرار داد.
ستاره شناسان و کارشناسان نجوم هم بر اساس علم و تجربیاتی که در این خصوص دارند، پیشگویی ها و تحلیل هایی راجع به آینده جهان و سرنوشت انسانها ارائه می دهند که گاهی اوقات هم نسبتا درست در می آید. گروهی از مردم به طور صد در صد این پیشگویی ها را باور می کنند و عده ای از مردم هم اعتقادی به این پیشگویی ها و آینده نگری ها ندارند و آنرا نوعی خرافات می دانند. به نظرات هیچکدام از این گروهها نمی توان خرده گرفت. زیرا توقع بی جایی است که انتظار داشته باشیم همه مردم یک جور فکر کنند. بالاخره هر کسی عقل دارد آزاد است هر جور دوست دارد فکر کند. اگر برخی پیشگویی ها و پیش بینی های تحلیلگران و کارشناسان به حقیقت تبدیل شد، آن دسته از افراد که باور نداشتند، به باور می رسند.
در تحلیل های سیاسی هم همین داستان است. مثلا صادق زیباکلام یا عباس عبدی، احمد زیدآبادی و ... تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی هستند و همیشه تحلیلهای جالب و جذابی ارائه می دهند که بیشتر آنها به واقعیت نزدیک است. ممکن است با توجه به تصمیمات سیاستمداران و دولتمردان، بعضی از تحلیل های آنان به واقعیت نپیوندد که باز هم این اتفاق به هیچ عنوان جایی برای سرزنش ندارد. چرا که اگر سیاستمداران با همان فرمان پیش می رفتند احتمالا پیش بینی هایشان درست در می آمد. چنانچه مسایل و رویدادهای جامعه طبق پیش بینی ها و تحلیل های صاحب نظران و تحلیلگران اتفاق نیفتاد، نباید ما آنها را به باد انتقاد بگیریم. زیرا آنها پیش از هر اتفاقی چنین تحلیل هایی ارائه داده اند تا سیاستمداران و تصمیم گیرندگان را از راه خطا بازدارند و راه درست را پیش پای آنها بگذارند و اتفاقا اکنون راضی و خرسندند که توصیه های آنها موثر واقع شده و آن اتفاقات ناگوار نیفتاده است.
یک تحلیلگرسیاسی و اجتماعی، بعد از حرکت و اقدامات سیاستمداران، مجددا تحلیل دیگری را ارائه می دهد و این نشانه تیزبینی و آینده نگری تحلیلگر است. اگر نقدی به تحلیل یک کارشناس و تحلیلگر داریم می توانیم با دلیل قانع کننده، تحلیل وی را نقد کنیم و نیازی به توهین و بی احترامی نیست.
به قلم: حسین فریدونی - سردبیر صدف
103/2/10
10:55 ع
این را باید مدام با خود تکرار کنیم که سینمای بدون ادبیات، موسیقی بدون ادبیات، فرهنگ بدون ادبیات، اجتماع بدون ادبیات، و علوم انسانی بدون ادبیات، موسیقی و سینما و فرهنگ و اجتماعی و علومی مبتذل و سطحی است.
اگر میخواهیم بدانیم که چرا موسیقی پاپ ایرانی به چنین قهقرایی رفتهاست باید به مدارس و دانشگاههایمان برگردیم و ببینیم که چگونه شعر و ادبیات را از واحدهای درسی و کتب دانشآموزانمان و دانشجوهایمان حذف کردهایم.
اگر میخواهیم بدانیم که چرا سینمای کشورمان به چنین قهقرایی رفتهاست و هر جفنگِ بیسروتهی به پرفروشترین فیلمهای سینمای کشورمان تبدیل میشود، باید دوباره به دانشگاه و مدارسمان برگردیم و ببینیم که چگونه داستان و نمایشنامه و شعر را از واحدهای درسی دانشآموزانمان حذف کردهایم.
اگر میخواهیم بدانیم چرا تفکر انتقادی و پرسشگر در جامعه از میان رفتهاست و همگی به مصرفکنندههای صِرف کالاها و اخبار دمدستی صفحات مجازی تبدیل شدهایم، دوباره باید به مدارسمان برگردیم و ببینیم که چگونه ادبیات را از واحدهای درسی دانشآموزانمان حذف کردهایم.
اگر میخواهیم بدانیم چرا این میزانحمله به زبان و ادبیات فارسی در جامعه رواج پیدا کردهاست، باید به مدارس و دانشگاههایمان برگردیم و ببینیم که چگونه ادبیات روزبهروز تهی از محتوا و اندیشه شده و سخنرانی و دلنوشته و شعرهای سطحی به نام ادبیات (آن هم عموما به معلمانی که چندان شناخت و علاقهای به ادبیات ندارند) ارائه و تدریس میشود.
اگر می خواهیم بدانیم چرا علوم انسانیمان این میزان نازا و عقیم است، دوباره باید برگردیم به مدارس و نظام آموزشیمان و ببینیم که چگونه ادبیات به حاشیه رانده شده و به چشم تفننی بی مصرف نگریسته می شود.
اگر می خواهیم بدانیم چرا در دو سه دهه اخیر هر خزعبلی به اسم شعر و بیان عقده های سرکوب شده جنسی به اسم رمان و داستان چاپ و منتشر می شود، دوباره باید برگردیم به مدارس و جایگاه متون ادبی را از نظر بگذرانیم.
ادبیات با خاطرهنوشت و دلنوشته و انشاء نویسی (به آن مفهومی که میشناسیم) و هرزهنگاری متفاوت است.
عموم کتابهایی که در سالهای اخیر به اسم ادبیات و شعر و نمایشنامه و داستان در کشورمان چاپ میشود، هیچ ارتباطی با شعر و ادبیات ندارد.
همانطور که هر خزعبل قافیهداری شعر نیست، هر متن بی سروتهی هم نمایشنامه و داستان و در کل ادبیات نیست و این بلایی است که با حذف و نادیده گرفتن ادبیات سر جامعه آمده است.
دانش بدون توانایی درست خواندن و درست نوشتن، دانشی تهی از محتواست. ادبیات تخیل و روح پرسشگر و انتقادی جامعه را بیدار میکند. ادبیات رواداری و تعامل و پذیرش غیر را میآموزد. ادبیات ذوق زیباییشناسی انسانها را وسعت میبخشد و جهان جدید و به مراتب بزرگتری را مقابل دیدگانشان قرار می دهد.
به قلم: فرهاد قنبری
102/12/6
11:49 ص
با کسی دوست شوید که بوی کتاب بدهد
با کسی دوست شو که کتاب بخواند. دوستی که در سوگ گُلممدِ "کلیدر" گریسته باشد و در خیالش با "مارال" به خواب رفته باشد. کسی که "همسایههایِ" احمد محمود را بخواهد که بخواند.
دوستی که "جای خالی سلوچ"، "کافه پیانو"، "عزاداران بَیَل" را بخواند. کسی که "سولمازِ" آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده و "شوهر آهو خانم"، "بوف کور" صادق هدایت، "شازده احتجابِ" گلشیری را بخواند و "سمفونی مردگان" معروفی را با دل و جان گوش کند. کسی که "تنگسیر" صادق چوبک و "چشمهایش" بزرگ علوی و "در درازنای شبِ" میرصادقی و "سووشون" سیمین دانشور را نظاره کند. "مدیر مدرسهاش" جلال آل احمد باشد و "داستان یک شهر" را از زبان احمد محمود شنیده و در "کافه نادری" رضا قیصریه به "ملکوت" بهرام صادقی برسد.
با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانهاش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخیصاش سخت نیست، حتماً در کیفش بهجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بهجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچینهایی که وارد بازار نشر شدهاند، حرف میزند. کسی که ترجمههای محمد قاضی، نجف دریابندری، آثار آلبر کامو و کتاب "چنین گفت زرتشت" و... کسی که وقتش بهجای کافیشاپها و متر کردن خیابانها، در کتابخانهها و کتابفروشیها بگذرد. کسی که یک غزل حافظ زندهاش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتیهای خیام دلش روشن شود. کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایهشان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:
"سیه نرگسانت پر از شرم باد"
"رخانت همیشه پر آزرم باد"
کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
با جوانی دوست شو که فریاد "آی آدمهای" نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد. کسی که "آرش کمانگیرِ" سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با "مشیری" باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد. کسی که سوار بر اسب "سپید وحشی" منوچهر آتشی از "کوچهباغهای نیشابور" شفیعی کدکنی گذشته تا به "سرای بی کسیِ" ابتهاج برسد.
با کسی دوست شو که در "سرمای زمستانِ" اخوان با "قاصدک"، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند. کسی که با "یاد ایام"، یادی از نوایِ شجریان کند و "ماهور شجریان" با دلش بیداد کرده باشد. کسی که "الهه نازِ" بنان و "گلنار و زهره" داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، "مرغ جانش" را به پرواز در آورد. کسی که "تار" شهناز و لطفی، زخمه بر دلش بزند، "بانگ نی" کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با "سهتار" ذوالفنون و "ساز" یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که در موبایلش بهجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با "صد سال تنهایی" مارکز پُر کند و با "بیگانه" آلبر کامو، بیگانه نباشد...
کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد. کسی که داستایوفسکی و برادران کارامازوف را بهخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستیاش را تقدیم سارتر کند.
با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهمتر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه میکند، اما هیچ عشقی را گدایی نمیکند! فردی که شرم را در نگاه خود جستجو میکند. با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکمتر از قبل کنارت میماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی که حتی در اوج اندوه، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای "دوزخیان روی زمین".
اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درسخوان هم میشود، اما خیلی از درسخوانها هرگز کتابخوان نخواهند شد.
با کسی دوست شو که بوی کتاب بدهد. کسی که عطر و ادکلنش "بویِ خوش کتاب" باشد.
102/7/12
3:8 ع
اگر از محورهای گچین و نواحی غربی بندرعباس عبور کرده باشید، بر مظلومیت هرمزگان و عدم توجه به زیرساخت های اولیه آن پی خواهید برد.
در غرب بندرعباس صنایع مختلفی از جمله مجتمع کشتی سازی، اسکله های بنادر و دریانوردی، گمرک، پالایشگاه نفت بندرعباس، منطقه ویژه اقتصادی خلیج فارس، شرکت فولاد، شرکت آلومینیوم، شرکت نفت ستاره خلیج فارس، نیروگاه، شهرک حمل و نقل، پادگان های نظامی و … قرار دارد و جاده های آن از ترافیک بسیار سنگینی برخوردار است که همواره شاهد تصادفات ناگوارو دلخراشی است. جاده هایی تاریک و باریک که شبها فاقد نور کافی و حتی در بسیاری از نقاط فاقد خط کشی و علائم راهنمایی و رانندگی است.
خودروهای سنگین و نفتکش ها بدون رعایت حق تقدم و با سرعت غیرمجاز سبقت می گیرند و رانندگی با خودروهای سبک در این جاده ها خصوصا شبها بسیار خطرناک و دلهره آور است.
کاش لااقل صنایع غرب بندرعباس در راستای انجام مسئولیت های اجتماعی خود، توجهی به تامین روشنایی و روکش آسفالت این جاده ها می کردند، زیرا این جاده ها از استاندارد لازم برخوردار نیستند و اگر کیفیت آنها بهبود پیدا کنند هم دعای خیر مردم را به دنبال دارد و هم بیشترین منافع آن به خودشان بر می گردد. مسئولان استان هرمزگان می توانند از جاده های کنگان و عسلویه در استان بوشهر بازدید نموده و ملاحظه کنند که چه اتوبان ها و جاده های زیبا و استانداردی با کمک صنایع پتروشیمی و پالایشگاههای آنجا، احداث شده و شبها مثل روز روشن است.
شرکتها و صنایع بزرگ در راستای عمل به مسئولیت های اجتماعی خود در برابر جامعه، انسانها، و محیطی که در آن فعالیت میکنند وظایفی دارند که بایستی به آن عمل کنند. هر چند که برخی از صنایع بزرگ استان در احداث بیمارستان، ورزشگاه، کاشت درخت یا کمک به بازسازی مناطق زلزله زده و سیل زده استان انجام وظیفه کرده اند اما توجه به جاده های اطراف خودشان نیز واجب است، این همه چراغ که شبها در اطراف نیروگاه، پالایشگاه و مجتمع بندری روشن است بخشی نیز در کنار جاده ها روشن کنند تا تصادفات کمتر شود.
جاده گچین را به اتوبان تبدیل کنند تا جان انسان ها بیش از این گرفته نشود. در میدان خروجی بندرعباس نزدیک اسکله شهید باهنر، احداث یک پل روگذر ضروری است زیرا مدتی است این میدان بسته شده و اهالی روستاهای قلاتو، هرمودر و … ناچارند برای رفت و آمد به شهر بندرعباس مسیری طولانی برای دور زدن را بپیمایند و ترافیک بیشتری ایجاد شده است. البته شیخ یوسف جمالی امام جمعه اهل سنت بندرعباس هم در یکی از خطبه های نماز نسبت به این مشکل ایجاد شده، اعتراض کرد اما تاکنون هیچگونه اقدام مثبتی برای رفاه حال اهالی این روستاها صورت نگرفته است.
به هر حال امیدواریم که مسئولان استان، توجه ویژه ای نسبت به محورهای غرب بندرعباس داشته باشند و چشم خود را بر روی مشکلات و نواقص آن نبندند.
به قلم: حسین فریدونی - سردبیر صدف
102/5/11
6:54 ع
کرونا رفت؟
از اواخر سال 1398 ویروس "کرونا" گریبان مردم ایران را گرفت و بسیاری از هموطنان و کادر بهداشت و درمان کشورمان جان خود را به خاطر گسترش این ویروس خطرناک از دست دادند. کار و زندگی مردم ما به واسطه "کرونا" دچار اختلال و سختی هایی شد و همواره در انتظار اعلام ریشه کنی کامل این ویروس بودند و سرانجام وزارت بهداشت و درمان، سوم مرداد سال جاری، از پایان شرایط اضطراری کرونا و استفاده همگانی از ماسک در ایران خبر داد. البته اعلام نشد که خطر "کرونا" به طور صد در صد برطرف شده است اما به هر حال اکنون مثل گذشته جای نگرانی وجود ندارد و ویروس کرونا هم از این پس مانند ویروس آنفولانزا و سایر ویروس ها خواهد بود.
همه گیری این ویروس، تجربه ای گرانبها برای مردم و مسئولان ما بود. تصمیمات و اقدامات اشتباه برای مقابله با "کرونا" از یک طرف و بی توجهی برخی از مردم به رعایت نکات بهداشتی از طرف دیگر باعث تحمیل خسارات و تلفات زیادی شد.
هر چند در این میان، عده ای هم برای خود از آب گل آلود ماهی گرفتند و به سودهای هنگفتی رسیدند که ذکر آنها ضرورتی ندارد زیرا باعث یادآوری خاطرات تلخ آن روزها خواهد شد، ولی لازم است از تلاشهای شبانهروزی کادر درمان، همراهی بسیاری از مردم و پشتکار دولتمردان و خصوصا نیروهای نظامی برای انجام واکسیناسیون سراسری تشکر و قدردانی کرد .
امیدواریم که این تجربه تلخ باعث شود که در موارد مشابه، مسئولان ما تصمیمات عاقلانه تر و پخته تری بگیرند.
خبرگزاری ها نوشته اند: سازمان جهانی بهداشت برآورد کرده بود همهگیری کووید باعث مرگ نزدیک به 10 میلیون نفر در سراسر جهان خواهد شد، انتشار تصاویر عجیب و غریب از چین و بالا رفتن آمار روزانه مبتلایان جهان بر ترس مردم میافزود. حالا با گذشت بیش از 1200 روز از شیوع کرونا، بر اساس اعلام رسمی سازمان بهداشت جهانی تاکنون مجموع مبتلایان به این بیماری در دنیا به 690 میلیون و 847 هزار و 669 نفر رسیده است.
سازمان بهداشت جهانی همچنین گفته بود که بسیاری از کشورها شمار مرگ و میر ناشی از کووید را کمتر از میزان واقعی برآورد کردهاند. حالا با گذشت نزدیک به چهار سال از آغاز پاندمی و اعلام پایان وضعیت اضطراری آن، آمار رسمی، از مرگ بیش از 6.9 میلیون نفر در سراسر جهان حکایت دارد و این ویروس توانست سلامت بیش از 690 میلیون نفر را تحت تأثیر قرار دهد و ضربات سنگینی بر سلامت روان افراد وارد کند.
به هر حال خدا را شکر کنیم که آن کرونای خطرناک رفت.
به قلم: حسین فریدونی
102/1/11
10:1 ع
ایران جوان، ایران قدرتمند
سالها شعار "فرزند کمتر، زندگی بهتر" در سرلوحه کار مسئولان وزارت بهداشت و درمان کشورمان بود و سیاست کنترل جمعیت و کاهش زاد و ولد در ایران اجرا شد. اکنون که با معضل پیری جمعیت و کمبود نیروی جوان مواجه شده ایم به این سیاست غلط پی برده ایم.
هر کشوری که جمعیت جوان آن بیشتر باشد، از هر لحاظ قدرتمندتر است؛ هم در عرصه دفاعی، هم در عرصه کار، تلاش و سازندگی. زیرا این جوانان هستند که چرخ های اقتصاد و تولید را به حرکت در می آورند و در عرصه های علمی، ورزشی و ... می توانند افتخاراتی را نصیب کشور کنند.
بسیاری از خانواده های ایرانی در حال حاضر به دلیل بالا بودن هزینه ها و مخارج زندگی، از فرزندآوری هراس دارند و ترجیح می دهند که بیش از یک یا دو فرزند نداشته باشند. از این رو دولت باید بسته های تشویقی بهتری ارائه دهد که خانواده ها برای افزایش تعداد فرزندان خود ترغیب شوند. صرفا پرداخت وام فرزندآوری به زوج های جوان نمی تواند کافی باشد.
ناگفته نماند که فرزند زیاد، سرمایه دوران کهنسالی برای خانواده ها نیز محسوب می شود؛ زیرا اولاً در دوران پیری علایق انسان ها عوض میشود و بسیاری از کارهایی که برایشان لذت بخش بود، آنها را راضی نمیکند و دل خوشی آنها به فرزندان و نوه هایشان است و از بودن در کنار آنها لذت میبرند؛ چون فرزندان و نوه ها تنهائی هایشان را پر می کنند و به آنها شادابی میبخشند. علاوه بر اینکه به ایشان کمک میکنند و در حل مشکلات آنها را یاری مینمایند.
همچنین در صورتی که پدر و مادر به بیماری گرفتار شوند و ناتوان یا احیاناً زمین گیر گردند، نقش فرزندان بسیار پررنگ تر میشود، و در صورتی که تعداد فرزندان زیاد باشند بدون زحمت و سختی به نوبت میتوانند از والدین خود نگهداری و به آنها کمک کنند.
به قلم: حسین فریدونی
101/7/4
6:22 ع
هیچکس طرفدار آشوب نیست
این روزها باز هم اکثر نقاط کشور دستخوش نا آرامی ها و اعتراضات مردمی شده و شاهد آشوب هایی در برخی شهرها هستیم. این بار به بهانه مرگ مشکوک دختر خانم جوانی بنام مهسا امینی از اهالی کردستان است که به همراه برادرش به تهران آمده بود و به خاطر بدحجابی توسط مامورین "گشت ارشاد" بازداشت شد.
بعد از فوت این دختر خانم، مردمی که سالها از برخی سیاست ها و تصمیمات دولتمردان ناراضی بوده و زیر فشارهای کمرشکن اقتصادی هستند، مثل آتش زیر خاکستر که منتظر جرقه ای برای شعله ور شدن باشند این موضوع را بهانه قرار دادند و دست به اعتراضات خیابانی زدند و یکی از خواسته های اصلی آنان جمع شدن "گشت ارشاد" است.
دولتمردان و مسئولان ما می گویند فوت مهسا امینی بهانه است و مردم معترض، اغتشاشگر هستند و از معاندین و دشمنان نظام دستور گرفته اند که مانع اجرای دستورات دینی شده و جامعه را به آشوب بکشند. در این که فوت مهسا امینی بهانه است تردیدی نیست اما اینکه تمام مردم معترض را اغتشاشگر و آشوبگر بنامیم بی انصافی است. مردم ما مردمی با ایمان و معتقد به موازین شرعی بوده و حتی ماموران رضاشاه هم نتوانستند به زور چادر را از سر زنان ایرانی بردارند. مردم ما به هیچ وجه طرفدار بی حجابی، بی بند و باری و آشوب نیستند ولی زیر بار حجاب اجباری هم نمی روند.
قطعا رعایت قوانین و موازین شرعی وظیفه تمام آحاد جامعه است و تخطی از آن جرم است. اما مسئولان هم باید با تدبیر و عقلانیت رفتار کرده و به مشکلات مردم توجه داشته باشند تا مردم با جان و دل از قوانین و دستورات تبعیت کنند.
چرا متولیان امر هرگز به خواسته های به حق مردم و حرف دل آنها گوش ندادند؟ چرا مرحمی بر زخم های آنها نشدند؟ چرا فشارهای اقتصادی بر دوش مردم را کاهش ندادند؟ چرا مردم را عصبانی و ناراضی کردند؟ مگر این مردم صبور و ایثارگر چه گناهی دارند که نباید هیچوقت در رفاه و آسایش باشند؟
نمی خواهیم خدای نکرده زحمات ماموران نیروی انتظامی را که برای تامین امنیت جامعه شبانه روز تلاش می کنند را نادیده بگیریم زیرا اگر مدافعان امنیت نباشند، زندگی برای مردم سخت تر می شود. اما به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران و کارشناسان مسائل اجتماعی و دینی، شیوه برخورد ماموران گشت ارشاد با پدیده بدحجابی به هیچ وجه موثر نبوده و حتی سبب دین گریزی مردم شده است.
اکنون به سبب بروز این ناآرامی ها و اغتشاشات، اینترنت و فضای مجازی را محدود و فیلتر کرده اند و موجب شده تا کسب و کار عده ای از مردم مختل شود. طبیعتا ادامه این روند بر تعداد ناراضیان جامعه افزوده می شود و آنهایی که از سیاست چیزی نمی دانستند و سرشان به کار خودشان گرم بود نیز به جمع معترضان خیابانی می پیوندند و افراد بیشتری آسیب می بینند. در این میان، خوراک خوبی برای رسانه های بیگانه فراهم می شود و معاندین و براندازان هم بر آتش این فتنه می دمند.
خلاصه کلام اینکه، ادامه این روش به صلاح جامعه نیست. از ما گفتن بود.
به قلم: حسین فریدونی – سردبیر صدف